جوشکار ملکوت
قسمت اول
یکی از روحانیون از شهرشان مهمان ما شده بود با هم برای زیارت به حرم حضرت معصومه -ع- رفته بودیم و قرارمان بعد از نماز کنار حوض حرم داخل صحن بود. وقتی داخل صحنه شدم متوجه شدم حاج آقا با دو خانم و یک آقا آن جا بودند. در راه منزل به حاج آقا گفتم سئوال داشتند.حاج آقا گفت از سئوال یه چیزی بالاتر گفتم چی؟
گفت: اول یکی از خانم ها آمد و گفت حاج آقا این مرد از اقوام ما است فردی متدین است شرایط ازدواج را ندارد و …..و آن خانم هم از همکارانم است. بیوه است خانم متدینی است که فرزند کوچک دارد و تا چندین سال قصد ازدواج ندارد. ولی از نظر عاطفی و جنسی هم در فشار روانی است. از گناه هم حتی در فکر وحشت دارد. من هر دو را می شناسم و به آنها پیشنهاد ازدواج مدت دار دادم و گفتم اگر شرایط جور بود بعدا می توانید به دائم تبدیل کنید.
حاج آقا گفتند بعد از سخنان آن خانم من گفتم اتفاقاً همه مراجع فرموده اند که مؤمن (چه زن چه مرد) باید برای حفظ ایمانش در صورت احساس خطر از ایمانش ازدواج - مدت دار یا دائم- متناسب با شرایط شان کنند.
آن دو نامحرم آمدند و من خطبه ازدواج موقت را بین شان جاری کردم وبعد آن دو محرم دست هم دیگر را گرفتند و در فضایی رمانتیک - معنوی از در حرم خارج و به سمت اقامتگاه شان در هتل روانه شدند.
البته بماند که همسر حاج آقا در اقدامی شهادت طلبانه از پشت ماشینی که نشسته بودیم با توپ و تشر به حاج آقا حمله کردند و با زبان زرگری گفتند مگه این که دستم بهت نرسه قیمه قیمه ات می کنم.
قسمت دوم
خیلی شوخ بود از او پرسیدم شغلت چیه؟ گفت جوشکارم.
با تعجب به دست و لباس هایش نگاه کردم. خندید و گفت بهم نمیاد؟
گفتم راستش نه آخه جوشکارها دستشون پینه بسته و گاهی حتی لباس های غیرکاریشان هم لکه های سیاه دارد. خندید و گفت حاج آقا برای ازدواج، آدم های مجرد را به هم جوش می دهم.
شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي، محمد حسين قديري