حضرت عبد العظيم، گوهر محبت آل علي در سينه داشت
وقتي ابرهاي سياه فتنه، آسمان دين را بپوشاند، گستره دين داران اندک مي شود و وقتي سخت گيري و دشواري، قانون زمانه مي شود و عرصه بر مهرباني به رفيقان خدا، تنگ، آن گاه بايد حاميان آيين امامان پاک را شمارش کرد.
عصر عبد العظيم حسني عليه السلام، نواده رسول خدا و پرورش يافته دامن دوستان معصومان، دوران ظلم عباسيان به ساحت آينه هاي روشن بود و بستري از ستيز، با هر آن کس که از محبت علي و آل علي عليه السلام گوهري در دل داشت . نيک خواهي و انسان پرروي، آزادگي و دين دوستي، جرم خوانده مي شد و کسي را ياراي آن نبود که از اقتدا به قبيله آفتاب، حرفي بر زبان آورد.
آقاي کريم، عبد العظيم، در کوهساري از هول و هراس مردمانش از زندان و تير و سنان خليفه عباسي، پروايي جز حفظ نام و نشان خاندان نبي نداشت و جز رضايت امام هادي عليه السلام چيزي نمي جست.
در دشت تيره رفتارهاي دشمني، او به نمازي دل خوش مي داشت که با ولايت همراه شده باشد و به قيام و صومي که از کلام و امر امام، خوش بو گشته باشد.
وقتي ميدان ارادت علوي در مدينه اش تنگ شد، رو به ديار ايران نهاد.
کرامت، ميراث اجدادي اش بود
کرامت، ميراث آبا و اجدادياش بود و چنين شد که پيروان علي عليه السلام در روزگار وي، در ري، روشناي شعله جان او را آشيانه گرما و زندگي و آرامي مي يافتند.
فخر و سرفرازي اش، بر دل داشتن حديث بود و اين گونه تا امروز، رشته هايي بلند از مرواريدهاي سخن پيشوايان معصوم عليهم السلام با دستان او به دامان ما ريخته شده است. دفتر نسيم و باران، آکنده از حضور روايت هاي اوست؛ مانا و جاويدان تا پايان.
سفارش پيشواي دهم
وقتي در باغي هاي بهشت تنفس مي کرد، اينجا، روزي زمين و خاک، کسي به زيارت سرور شاهدان و امام عاشوراييان رفت و از ديدار صحن او، متبرک گرديد. آن وقت بود که امام علي النقي عليه السلام به او فرمود: «آگاه باش که وقتي در شهر خود، ري، سکونت گرفته اي، تو را نسزد که به کربلا رخت برکشي. به سرو بلند عبد العظيم حسني دخيل شو تا زيارت حسين را درک کرده باشي و حاجت خود، چنان که خواهي به دست آوري».
منبع:ماهنامه ي اشارات شماره ي 96 /س